- سیاه قلم
- اثر نقاشی که در آن فقط با سیاهی مرکب یا مداد کار شده و رنگ آمیزی نداشته باشد مقابل رنگی
معنی سیاه قلم - جستجوی لغت در جدول جو
- سیاه قلم ((قَ لَ))
- نوعی نقاشی که در آن فقط با قلم و مرکب سیاه یا مداد کار شده باشد
- سیاه قلم
- در نقاشی، تصویری که با مداد یا مرکّب سیاه کشیده شده و رنگ آمیزی نداشته باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تراشه خامه ریزه خامه
بدبخت تیره بخت
آن چه به رنگ سیاه باشد سیاه رنگ
مرضی است عفونی، این مرض در انسان معمولاً زخمی موضعی و بد خیم تولید میکند
آن که دارای چشمانی سیاه رنگ باشد
درختی است از تیره عناب که اغلب گونه هایش درختچه میباشند و در اکثر نقاط جنگلهای شمالی ایران در قسمت های خشک جنگل وجود دارد سیاه تلی قره تیکان ویله بور اسکلم تلی کرکت ورگان شبه صامور
درختی است از تیره عناب که اغلب گونه هایش درختچه میباشند و در اکثر نقاط جنگلهای شمالی ایران در قسمت های خشک جنگل وجود دارد سیاه تلی قره تیکان ویله بور اسکلم تلی کرکت ورگان شبه صامور
آنکه دارای چشمان سیاه باشد
سیاه بخت، تیره بخت، بدبخت، مستمند
آنچه به رنگ سیاه باشد، سیاه رنگ، سیاه گون
از درختان جنگلی ایران، قره تیکان، چنگل، ککت
((زَ))
فرهنگ فارسی معین
مرضی است عفونی که در انسان معمولاً زخمی موضعی و بدخیم تولید می کند و به ندرت اعضای داخلی روده و ریه را می گیرد. و معمولاً از گوسفندان به انسان سرایت می کند
بیماری واگیردار و مشترک میان انسان و دام با علائمی نظیر زخم های قرمز و سیاه و تب، شاربن
بدگمان، بد دل
درختی است از تیره زغال اخته ها که در جنگلهای شمالی ایران فراوان است. برخی از گونه های این درخت به صورت درختچه نیز در می آید. میوه اش از زغال اخته کروی است و شباهت کامل با زغال اخته دارد. غالبا آن را به همان نام میخوانند آل سیاه آل سعال سال سل سهال چوه سیاه لف
تیره دل، بد دل، بد گمان
ال، درختی از خانوادۀ زغال اخته با برگهای دراز نوک تیز، گلهای زرد رنگ، میوۀ سرخ ترش مزه و چوب سفت و سخت که در جنگل های مازندران می روید، آل، سل، سال